1900دستگاه كاميون حدود 20هزارتن فولاد و آهن و بتن و نخاله را از محل خارج كردند. در اين حادثه 16 آتشنشان و 4شهروند شهيد و 235نفر هنگام حادثه و بعد از آن و طي عمليات آواربرداري مجروح شدند. پلاسكوي 17طبقه با همه اعداد و ارقامش حالا به محوطهاي تبديل شده كه زحمت حفر 2 طبقه از پي ساختمان آيندهاش را هم امدادگران كشيدهاند. حالا ديوار مقابل ساختمان، تردد شهروندان در خيابان جمهوري را به حالت قبل برگردانده است. به حالت قبل كه نه، قبلا كساني كه از چهارراه استانبول به سمت ميدان بهارستان ميرفتند سمت چپ خود ساختمان بزرگي را ميديدند كه هركدام بسته به سن و سالشان با آن خاطره داشتند. يكي رفته بود روي بامش و بستني ليس زده بود، يكي از مغازههاي زيرزمينش ماهي تزييني خريده بود و يكي ديگر، مشتري لباسفروشيهايش بود. حالا همه آن خاطرات با وزني معادل وزن يك ساختمان 17طبقه هوار شدند روي سر 20عزيز و روي سر 80 ميليون ايراني.
قصه پلاسكو بعد از 9 روز كار شبانهروزي تمام شد. مردم عكسها و فيلمهايشان را گرفتند و همراه با تحليلهاي علمي يا تخيلي براي هم فرستادند. مسئولان مختلف بيربط و باربط آمدند و مصاحبه كردند و با چند فريم عكس براي رزومهشان برگشتند. مادرها و زنهاي داغدار روي خاكش ضجه زدند و آتشنشانها قطعهقطعههاي پيكر همقطارانشان را همانجا ياحسينگويان و اشكريزان تشييع كردند. بله. پلاسكو هم مثل دهها اتفاق بد و تلخ ديگر تمام شد، مثل همه آن اتفاقاتي كه چندروزي سرخط اخبار و سرزبان مردم بودند و بعدش يكهو از خاطرهها محو شدند. اينبار اما خدا كند قضيه كمي فرق كند. خدا كند خاطره پلاسكو هيچوقت از ذهنمان پاك نشود. خدا كند ريختن پلاسكو شروع ساختن يك راه جديد باشد. يك راه جديد براي مردم و يك راه جديد براي مسئولان. پلاسكو با همه تلخيهايش، يك امتحان بود. نه مثل يك امتحان ساده پايان ترم بلكه مثل يك كنكور سرنوشتساز. سرنوشت خيليها توي پلاسكو عوض شد. خيليها سهمشان شد آتش و آوار و خيليها خسارت و ضرر و خيليها عكس و مصاحبه.
سر قضيه پلاسكو ما هزار قول بهخودمان داديم. قول داديم در مواقع بحران تجمع نكنيم. قول داديم راه را بر خودروهاي امدادي باز كنيم. قول داديم به مسائل ايمني بيشتر توجه كنيم و قول داديم هواي آتشنشانان شهرمان را بيشتر داشته باشيم. مسئولان هم هزار قول به ما و كسبه پلاسكو دادند. قول دادند همه جوره از آنها حمايت كنند، قول دادند به آتشنشانها امكانات بيشتري بدهند، قول دادند هواي خانواده شهدا را داشته باشند، قول دادند به ايمنسازي ساختمانها بيشتر توجه كنند و قول دادند پلاسكو را 2 ساله بسازند.
كاش پلاسكو را هيچ وقت نسازند. كاش پلاسكو همينطور خراب و زخمي بماند روي دست شهر. كاش شبكه خبر حالاحالاها آن كادر كوچك «زنده از پلاسكو» را توي صفحهاش نگه دارد تا هيچ وقت يادمان نرود هستها يكهو نيست ميشوند. كاش پلاسكو بشود نماد همه بيخياليها و نماد همه كمبودها. پلاسكوي زخمي بايد هرروز همينطور خراب و خسته زل بزند توي چشم ما و يادمان بياورد كه قولهايي دادهايم كه بايد به آن عمل كنيم. كاش هر وقت مطمئن شديم كه داريم به قولمان عمل ميكنيم، شروع كنيم به ساختن پلاسكو. آن روز البته آنقدر روز عجيبي است كه احتمالا پلاسكو از خاكستر خود دوباره متولد خواهد شد.
نظر شما